#اسفند_معشوقه_زمستان_است_پارت_91
حمایت های دولت خونه ای دست و پا کنم تا زندگیم رو بگذرونم
مهسا که بزرگ تر شد خونه تنها میموند و من دوشیفت دوشیفت کار میکردم تا بتونم خرجی رو جور کنم و...
از جام پاشدم با هق هق و غصه گفتم :
- چطور ازم مخفی کردی اینارو؟ تو مگه مادر من نبودی؟ چطور غصه ام رو برای پدری که از اول نبود دیدی و دم نزدی؟
علی احسان با انزجار و خشم گفت :
- الان یعنی منو مهسا خواهر برادریم؟
مادام بلند شد و با غصه گفت :
- نه، تو پدرت یکی دیگه بوده!
علی احسان ناباور به مادرش نگاه کرد و عقب عقب رفت با حرص گفت :
- خوبه، دست به یکی کردید منو دیونه کنید؟ لعنت بهتون
اومد بره که جلوش رو گرفتم با زاری گفتم:
- علی، علی احسان جان مهسا نرو، من بی تقصیرم توروخدا
علی احسان سرد نگاهم کرد، نگاهش یخبندانی بود برای خودش خشک گفت :
-شاید بی تقصیر باشی اما من نمیتونم با گذشته زنی کنار بیام که مادرش قبلا یه رقاصه بوده خودش هم یه ... دیگه سر راهم سبز نشو، به نفعته!
اومد بره که دوباره با نفس نفس گفتم:
- علی احسان توروخدا، من عاشقتم، نکن با من، من بی گناهم تقصیری ندارم لعنتی چطور دلت میاد
علی احسان بی توجه به حرفام منو هل داد به کناری و از بغلم رد شد،افتادم گوشه در و سرم گذاشتم رو زانوم و زار زدم، شیرین خانم با خشم به مادرم گفت :
romangram.com | @romangram_com