#اسفند_معشوقه_زمستان_است_پارت_82
دستی به سرش کشید و با مکث گفت:
- درگیر نوشتن که میشدم هی میافته تو صورتم اذیتم میکرد زدمش!
پوفی کشیدم و آسوده گفتم :
- سینا گفت خبر مهمی داری
نگاهش یه جوری بود، انگار داشت قطره قطره منو جمع میکرد و توی یه ظرف دربسته میریخت تا همیشه نگهش داره
- دعوت شدی
با تعجب گفتم :
- کجا؟
- برای شرکت توی یه فیلمی که قراره لوکیشنش تگزاس باشه!
انقدر حیرت کردم که نتونستم جلوی بهتم رو بگیرم و گفتم :
- چی؟
خندید و گفت :
- تو بازیگر مشهوری هستی مهسا، تو از زمان تئاترت تونستی خودت رو توی زبون ها بندازی و حالا با پخش این سریال بیشتر تو چشم اومدی جوری الان فالور های اینستات به سه میلیون آدم میرسند و این نشون محبوبیت تو بین مردم!
با لکنت گفتم :
- اما...اما آخه چرا من؟ این همه بازیگر بهتر هست سینما، من آماتور محسوب میشم!
روزبه کمی نیم خیز شد و گفت :
- مهم اینا نیست مهم اینکه تورو انتخاب کردن، کارگردانش مسعود علی پوره خودت میدونی که چقدر سرشناس و پر نفوذه این باعث میشه آینده شغلیت هم بهتر بشه مهسا
romangram.com | @romangram_com