#اسفند_معشوقه_زمستان_است_پارت_80

برگشتم سمتش با دیدن قیافه اش خندیدم و گفتم :

- سلام، چرا قرمزی تو؟

چپ چپی نگام کرد و گفت :

- اگر توام از یه توده بزرگ طرفدارا رد می‌شدی‌ قرمز می‌شدی

بلند تر خندیدم و سری براش تکون دادم و گفتم :

- چرا اینجایی حالا؟

یهو چشماش برق زد و با خوشحالی گفت :

- یه خبر عالی دارم برات مهسا

یه تای ابروم رو بالا انداختم و گفتم :

- چه خبری ای مفلوک؟

چپی نگاهم کرد و با مکث گفت :

- روزبه گفت ببرمت پیشش تا اون بهت بگه!

با دست پیشونیم رو خاروندم و گفتم :

- چه عالی. دلمم براش تنگ شده

یهو سینا پوزخند زد و با طعنه گفت:

- مشخصه

اخمام رو درهم کردم، این چه حرفی بود؟


romangram.com | @romangram_com