#اسفند_معشوقه_زمستان_است_پارت_73

- اولاش اینجوریه عادت می کنی کم کم

شونه بالا انداختم و گفتم :

- بدبخت نیل چیجور تحملش می کنه ؟ آدم هم انقدر سرد و خشک آخه ؟

سینا تک خنده ای کرد و اشاره به شیکم زد و گفت :

- بخور آب شد. اتفاقا با تنها کسی که خوبه نیل هست

نی رو توی دهنم کردم و کمی خوردم و گفتم :

- چه جالب. پس چرا پرسیدی اذیتت نمی کنه؟

سینا نفسی کشید ودرحالی که سیگار روشن می کرد گفت :

- نیل با اجبار یاوز زنش شده. اون اوایل خیلی نیل رو اذیت می کرد

حیرت زده گفتم :

- یعنی چی یاوز مجبورش کرده؟

سینا پک عمیقی به سیگارش زد و گفت :

- نیل پول میخواسته یاوز بهش میده و در ازای اون دو برابر مبلغ سفته ازش میگیره

و تاکید میکنه که نیل باید تو شرکت منشیش بشه و نیلم قبول میکنه و میره

چند صباح بعد یاوز اخلاقش به مرور با نیل عوض میشه ونیلم که کمبود احساس زرتی عاشقش می شه و یاوز هم با فهمیدنش سفته ها رو اجرا می زاره و نیل رو رونه زندان می کنه. کلی دوستاش دوندگی کردن تا درش بیارن اما نشد و یاوز هم یه شرط براش گذاشت که " یا من یا سلولی که در انتظارته" نیلم چون خر بوده و همچنان دوستش داشته راه اولی رو انتخاب می کنه.

ازشنیدن داستان دختری که تا چند دقیقه پیش کنارم بود جاخوردم, آدم هم انقدر عوضی؟

نفس کشیدم و گفتم :


romangram.com | @romangram_com