#اسفند_معشوقه_زمستان_است_پارت_60
- سلام!
با شنیدن صدای روزبه چشمام گرد شد و با تعجب گوشی رو فاصله دادم از گوشم به اسمش نگاه کردم و گفتم :
- عه روزبه تویی، سلام!
صداش گرفته بود انگار که به زور صحبت میکرد:
- خوبی؟
دلم براش تنگ شده بود، بعد اجرا دیگه برخوردی نداشتیم و منم سرم شلوغ بود و نشد بهش سر بزنم با مهربونی گفتم :
- خوبم عزیز، تو خوبی؟
نفسی کشید و با مکث گفت :
- شکر میگذره، عیدت مبارک!
نفسم رو فوت کردم با خوشحالی گفتم :
- عید توام مبارک، سال خوبی داشته باشی
زمزمه ای کرد ولی نتونستم بفهمم چی گفت و بعد اون گفت :
- مزاحمت نمیشم، خدافظ
و تماس رو قطع کرد، مبهوت به گوشی خیره موندم، چرا اینجوری کرد؟
با لرزش دوباره گوشی به صفحه نمایشگرش که اسم علی احسان رو در خودش جای داده بود نگاه کردم و زود جواب دادم، با شنیدن صداش همه چی یادم رفت حتی حرکت روزبه :
- جان؟
صداش پر انرژی بود:
romangram.com | @romangram_com