#اسفند_معشوقه_زمستان_است_پارت_52

- "..."

- فردا میام دنبالت

با لکنت گفتم :

- برای...برای چی؟

با شور گفت :

- انقدر زیبا و عالی بودی امشب که فراموش نشی!

و آروم تر گفت :

- هرچند خودت هم ندونی، ولی همه جا هستی و حضورت انقدر پر رنگ و دلنشینِ که باعث فراموشی نشه شاید درمون جدید آلزایمر توباشی، اما فقط برای من!

دلم رفت برای اون " میم " مالکیتی که ته جمله اش اومد، دلم می‌خواست فریاد بزنم:

- تو کنار من، پشت من باش، اما واقعی، من قول می‌دم که مرهم بشم، درمون بشم، پاد زهر بشم!

با محبت گفت :

- خسته ای و می‌دونم شوکه شدی، بهتره فردا حرف بزنیم شبت آروم بانو!

خیره به گوشی تلفن فقط نگاه کردم و خودم رو، ساعت رو، تاکسی رو، فراموش کردم، کجا بودیم؟



عصبی موهام رو کشیدم و پا زمین کوبیدم با حرص گفتم :

- مادام اذیتم نکن چرا اینجوری می‌کنی با من ؟

خونسرد درحالی که پیاز ها رو تفت می‌داد گفت :


romangram.com | @romangram_com