#اسفند_معشوقه_زمستان_است_پارت_47

- امروز چندمه ؟

دستی به سرم کشید و گفت :

-ناراحت نباش عوارض پیری

چپ چپی نگاهش کردم و گفتم :

- مسخره نباش بگو

- زاد روزته دیگه،بیستم!

چقدر در گیر بودم که سال و روز و ماه از دستم در رفته بود؟ نفسی که گیر کرده بود رو با آه بیرون فرستادم،بیست اسفند بود، روزبه نبود، تولدم بود، علی احسان کنارم بود!

به طرفش رفتم کنارش ایستادم با لبخند به چشم های براقش نگاه کردم، خوشحال بود که خوشحالم کرده بود، روزبه نامرد!

- مرسی ازت

دستی دور شونه ام انداخت و منو کمی به خودش نزدیک کرد و گفت :

- من کاری نکردم، زحمت دوستاته!

میلاد به سمت سیستم رفت و آهنگ شاد گذاشت و بچه ها همه ریختن وسط مشغول خالی کردن قر های خشک شده کمرشون شدن.

درحالی که تکه ای از موز پوست کنده ای که حمیده به سیخ چوبی زده بود می‌خوردم گفتم :

- نگفتی متولد چه ماهی هستی؟

برگشت به طرفم و مردونه خندید و گفت :

- اردیبهشت

زیر لب درحالی که خیره چشماش بودم زمزمه کردم :


romangram.com | @romangram_com