#اسفند_معشوقه_زمستان_است_پارت_31

- بریم

درحالی که به ماشین ها که میلی متری تکون می‌خوردن چشم دوخته بودم، گوشم پر از عطر نوازش صدای علی احسان و همراهیش با خواننده شد :

- قلب من این چنین آسان نمی‌لرزید

عشقت اما به غم هایش نمی ارزید

دنیا را بردی همراه عطر نابودی

دنیا غم شد مگر تو چند نفر بودی؟

دلم خواست همون لحظه سرم رو روی شونه اش بزارم، بزارم و فقط گریه کنم، این صدا، این آهنگ، این نگاهی که هر لحظه با نیم نگاهش من رو پر از عطر خودش می‌کنه، چیه؟ نگاهم به دست هاش که روی دنده بود افتاد، خیلی جاها شنیده بودم مرد ها دست زن دلخواهشون رو به دست می‌گیرن رو روی دنده می‌زارن، کاش الان دست های من انقدر خالی نبود، انقدر بی حس و مرده نبود، کاش تو جون می‌شدی، خون می‌شدی، می‌رفتی تو دستام، انرژی من، انرژی من!

سکوتش رو به آرامی شکوند:

- ساکتی؟

با مکث لب از لب باز کردم و گفتم:

- چی بگم؟

برگشت کمی نگام کرد و گفت :

- خودت!

گنگ و با تعجب ابرو درهم کشیدم و گفتم :

- چی؟

لبخند محوی زد و گفت :

- بگو، از خودت بگو


romangram.com | @romangram_com