#اسفند_معشوقه_زمستان_است_پارت_20
دستش رو دیدم که روی پاش مشت شد و صدای لرزونش برای چی بود ؟:
- از کِی...ازکی دلبسته شدی؟
با ناراحتی نگاهش کردم روزبه عزیز من بود:
- پنج ماه!
با "ه" آخرم چنان آهی کشید که جیگرم سوخت و پریشون گفت :
- پس واس همون ردم کردی؟
اون نمیدونست روزبه برای من یه پناه بود و من نمیتونستم به چشم دیگه نگاهش کنم،روزبه فقط روزبه بود!
بی حرف دوباره آه کشید و روش رو برگردوند سیگاری از جیبش در آورد و یه نخش رو آتیش زد و من در سکوت بهش خیره شدم، یه نخ، دو نخ، سه نخ، داشت خودش رو خفه میکرد آخر سر عصبی گفتم :
- چرا انقدر سیگار میکشی؟
حرفم تموم نشد که جعبه رو پرت کرد رو داشتبرد و ماشین رو روشن کرد و ضبط هم باهاش روشن شد و اون بی حرف با سرعت میروند:
بین منو خودت دیوار میکشی
بعد میگی چرا انقدر سیگار میکشی
چشمای من چقدر شب و روز به پای تو بیداری کشید
حس منو اول میکشی بعد میگی چرا انقد سیگار میکشی
هر روز میمیرم واسه تو، تو آخر منو با این سیگار میکشی
با ناراحتی نگاهش کردم، این حرف دل روزبه بود و من خبر از دلش داشتم، دستم رو روی بازوش گذاشتم و با شرمندگی گفتم :
romangram.com | @romangram_com