#اسارت_نگاه_پارت_99


-اولا که این جواب سوالم نبود. دوما برای سوالم دلیل دارم. سوما من قول ندادم! فقط گفتم میگم.

دستم را در موهایم فرو بردم و پوفی عصبی کشیدم. سوال‌هایش آدم را به تردید می‌انداخت، ولی برای من جواب همگی‌شان به قطع و یقین مثبت بود! ناچار در چشمانش نگاه کردم و گفتم:

-آره.

بدون دلیل می‌توانستم با وجود سخت بودن، از کم‌لطفی‌های اخیرش بگذرم. بدون دلیل می‌توانستم کم‌توجهی‌های اخیرش را فراموش کنم. می‌توانستم اما خودم هم نمی‌دانستم، چطور!

-آرزو.

سرم بالا آمد و متعجب نگاهش کردم. تا به حال هیچ‌گاه تا این حد غمگین صدایم نکرده بود!

-بله؟

-مرسی که باورم داری. پس این مدت رو فراموش کن و بیا از نو شروع کنیم. باشه؟

-چرا دوست ندارید من دلیلتونو بدونم؟

-چون نمی‌خوام به خاطر احساس دِین، ارتباطمون ادامه پیدا کنه.

-چه جور دِینی؟!

-میشه جواب سوالی که پرسیدم و با سوال جواب دادی، رو بدی.

-باشه از نو شروع می‌کنیم.

لبخندی زد و گفت:

-متشکرم!

-خواهش می‌کنم.


romangram.com | @romangram_com