#اسارت_نگاه_پارت_132
-اِ ملودی ببینش چه پررو شده!
آغوشم را شل کردم و گفتم:
-یادت باشه هیچوقت شما رو یادم نمیره! دیگه نشنوم اینو بگی ها!
-مگه دروغ گفتم؟!
-بله.
-اِ!
بو*سهای سریع روی گونهاش زدم و از او فاصله گرفتم. چشمکی زدم و به سمت ملودی چرخیدم. با چشمان میشی روشن آرامش بخش، لبخند دلنشینش و چهرهی مهربانش تمام خاطرات قدیمیمان را زنده کرد. بغلش کردم که دستهایش دور کمرم حلقه شدند.
-دلم برات تنگ شده بود!
-دل ما هم برات تنگ شده بود.
-خب بسه دیگه این فیلم هندی بازیها.
-نذاشتی واسه تو هم اجرا کنم که!
-منم نخواستم!
-نورا!
از آغوش ملودی بیرون آمدم و ادامه دادم:
-واقعا دلت نمیخواست همچین سعادتی نصیبت بشه؟
-خیلی روت زیاد شده ها!
لبخندی زدم و گفتم:
romangram.com | @romangram_com