#انسانم_آرزوست_پارت_99
_ببین مهتا اونروز من از تو ازمایش گرفتم...همه چیز کاملا طبیعی به نظر میرسید...ولی همونطور که گفتم 2 تا 21 روز ممکنه طول بکشه تا علائم بیماری بروز کنه...
سرم رو ناشیانه پایین میندازم و میگم:
_خب؟
_ما مجبوریم حتی افرادی که به ابتلا به این بیماری مشکوک هستن رو هم قرنطینه کنیم!!!
برای لحظه ای قلبم از حرکت می ایسته:
_چی!؟
_متاسفم مهتا!احضاریه اش اومده...از طرف سازمان بهداشت برای همه ی واحد ها احضاریه اومده....ما موظفیم اینکار رو انجام بدیم...حتی خودمون که مدام با بیمار ها در تماسیم باید با گروه مشکوک ها قرنطینه بشیم...این یعنی ارتباطمون به طور کل با دنیای بیرون از اینجا قطع میشه....باهامون بد رفتاری میشه...ممکنه هفته ها از گرسنگی و تشنگی و بی داروویی زجر بکشیم...ولی دیگه چاره ای نیست!قانون قانونه!
از بیرون کمپ با ماشین های مخصوص برامون تجهیزات پزشکی و مایحتاج معاشمون رو میفرستن...ولی اگر یکی دو روز دیر و زود بشه کسی نیست که پیگیری کنه...تو رو صدا کردم بیای اینجا که از قبل بهت امادگی بروز هر پیشامد و اتفاقی رو داده باشم!!!
نمیگم از حرف های دکتر نترسیدم...نمیگم برام مهم نبود...نمیگم خودمو نباختم و مرگ رو جلوی چشم هام ندیدم...ولی اونقدر ها هم از شنیدنش شوکه نشدم!!!از وقتی به شیوع چنین بیماری مهلک و بی درمانی پی برده ام خودم رو قانع کرده ام که دیر یا زود میمیرم!!!پس زیاد شوکه نمیشم!!
_تمام افراد حاضر در کمپ طبق اخرین روابط و رفت و امد هاشون بررسی و ازمایش شدن...خیلی ها همون اوایل فرار رو بر قرار ترجیح دادن و رفتن...که الانم سرنوشتشون مشخص نیست...ولی از اون تعدادی هم که موندن بیشترشون به این بیماری مبتلا شده ان و توی قرنطینه هستن...بقیه هم مشکوک به ابتلان!!!
نمیدونم چرا...ولی انگار هنوز عمق فاجعه رو درک نکرده ام...یک بیماری مهلک و کشنده... قرنطینه... مرگ!!! نخیر... انگار باروو با رفتنش به قرنطینه قلبم رو هم با خودش به قرنطینه برده....احساسم رو هم برده...هیچ چیز حس نمیکنم.... نه از مرگی در تنهایی و بی کسی میهراسم و نه از فکر مردن در خاکی فرسنگ ها دور از مرز های وطن...
به تنها چیزی که فکر میکنم اینه:
_کاش منم بیمار شم!اونوقت میتونم برم به قسمتی که باروو توش زندانیه!!!
به خودم که میام مقابل یک راهروی بسیار طویل و کم نور با هوایی سرد و اشباع شده ایستاده ام...اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه:
_کاش با خودم لباس گرم اورده بودم!!!
romangram.com | @romangram_com