#انسانم_آرزوست_پارت_88


_خوب..من...

یوسفی با اخم میگه:

_فقط جواب سوالشونو بده!طفره نرو!مریضی یا سالم؟

باروو شونه ای بالا میندازه و میگه:

_خوب...من...من کمی احساس سرما خوردگی دارم!

دکتر و یوسفی همزمان اخم میکنن و کمی از ما فاصله میگیرن!

دکتر رو به من میکنه و میگه:

_ببینم بهم که نزدیک نشدین! شدین؟

خشکم میزنه...اب دهنمو به سختی قورت میدم و با تعجب نگاهش میکنم...منظورش چیه؟

_ی...یعنی چی؟

_سوالم واضحه خانوم...فاصله ی شما با باروو به کمتر از یک متر رسیده؟

با سر در گمی و کمی وحشت نگاهش میکنم...نگاه پنهانی به باروو میندازم که اونم گیج شده..مشکوک به یوسفی خیره میشم...کمی به فکر فرو میرم...یعنی چی؟منظورش چیه؟

با تردید به دکتر نگاه میکنم و سرم رو اروم به معنای نه به طرفین تکون میدم...

دکتر سری تکون میده و میگه:

_احساس بیماری که نمیکنید؟

romangram.com | @romangram_com