#انسانم_آرزوست_پارت_61
_یعنی از این قشنگ تر هم هست؟
باور فقط لبخند میزنه و میگه:
_دنبالم بیا...
پشت سرش میرم سمت درخت ها...از میون درخت های رنگارنگ و سرسبز عبور میکنیم و سر از طبقه ی هفتم بهشت در میاریم....جایی که چمن به سخره های
سنگی ختم میشه و ابشار نقره ای خیره کننده...صدای سقوط اب از ارتفاع روی صخره ها و جاری شدنش به رودخانه منو میبره به دنیایی از عجایب و زیبایی
ها...باروو دستش رو میذار روی شونه ام...برمیگردم و به روش لبخند میزنم...
_وای باروو...باورم نمیشه اینجا...اینجا...نمیدونم چه کلمه ای رو برای وصفش به کار ببرم!این یه معجزه است!
لبخند میزنه و در سکوت خیره میشه تو چشمام...خجالتزده سرم رو میندازم پایین و موهامو میزنم پشت گوشم...قدم زنان تا کنار برکه ی پایین ابشار میرم
کنجکاوانه به پشت ابشار نگاه میکنم...دنبال یه راهی میگردم که به غار پشت ابشار برسم...
_میدونم داری دنبال چی میگردی...
لبخند میزنم و میگم:
_چطوری میشه رفت اونجا؟
_باید از زیرش رد بشی؟
برمیگردم سمتش و با تعجب نگاهش میکنم...با شیطنت و بدجنسی میخنده و شونه ای بالا میندازه!
_من از زیر این ابشار رد نمیشم!
romangram.com | @romangram_com