#انسانم_آرزوست_پارت_50
_از طرف رئیس کمپ برای همه ی واحد ها نامه اومده...هیچ کس بدون هماهنگی قبلی حق نداره بره بیمارستان!
عجیبه!شوخی شوخی جدی شد؟نامه اومده؟اونم برای همه ی واحد ها!خیلی عجیبه!
سری تکون میدم و میگم:
_میرم پیش یوسفی...
اخم هاش میره تو هم و سری تکون میده...پشت سرم راه میفته...میرسم به اتاق یوسفی...در میزنم...
_بفرمائید؟
میرم داخل...در رو میبندم...
_به به مهتا خانوم!افتاب از کدوم طرف درومده!؟
با اخم های در هم میگم:
_میخوام بدونم امروز توی کمپ چه خبره...
اشاره میکنه به صندلی و میگه:
_بفرمایین خانوم.چیزی میل دارین؟
_اقای یوسفی من نیومدم مهمونی!!!سوالمو جواب بدید لطفا!
_خبری نیست؟چه خبری قراره باشه؟
_امروز با بقیه ی روزا فرق داره...شنیدم نامه دادین به همه ی واحد ها!
romangram.com | @romangram_com