#انسانم_آرزوست_پارت_19


با خشم دندونامو روی هم فشار میدم و میگم:

_همین الان قلم و کاغذ بیارین خودم واستون مینویسم و امضا میکنم که جناب یوسف یوسفی در قبال اینجانب هیـــــچگونه مسئولیتی ندارن!!!

لبخند میزنه و سری تکون میده...زیر لب خیلی آروم میگه:

_خیلی تخسی!

_بله!!؟

_هیچی...باروو...

_قربان؟

_خانومو هر جا میخوان میبری....از کنارشونم جم نمیخوری!!!نمیخوام باز مشکلی پیش بیاد میفهمی که؟

باروو سرشو پایین میندازه و میگه:

_چشم قربان!

یوسفی سری برام تکون میده و میره...مرتیکه ی مفت خور انگار هیچکار دیگه ای جز ول گشتن توی کمپ نداره!

همونطور که حرص میخورم رو به باروو میگم:

_تو برای چی اشتباهِ منو گردن گرفتی؟

باروو همچنان سرش رو انداخته پایین و سکوت میکنه!

_تو یه رگ ایرانی داری؟

romangram.com | @romangram_com