#انسانم_آرزوست_پارت_160


به خودم میام...کمی از باروو کنار میکشم و برمیگردم سمت صدا....صدای لرزان و بیمار دکتر...

_بله؟

_وسایلت رو اوردن...

به دست ناتوانی که از فشار وزن ناچیز ساک دستی به شدت میلرزید نگاه میکنم...بسرعت بسمتش میرم و ساک رو از دستش میقاپم...مرد بیچاره!!

خوشحال میشم که لپتاپم پیشمه!!!میتونم تمام اخبار راجع به ابولا رو از اینترنت پیگیری کنم...لبخند میزنم...

_ممنون!

_از یوسف تشکر کن!

اخم هام میره تو هم...یعنی بغیر از اون هیچکس دیگه ای نمیتونست وسایلم رو بفرسته!؟

_منتظرته!

_چی!؟

قبل از اینکه حرفی بزنم دکتر اتاق رو ترک میکنه...یوسفی منتظر منه!؟تو اتاقک ملاقات!؟من نمیخوام باهاش رودر رو شم!نمیخوام!!!

***

_سلام...

به جای جواب فقط سر تکون میدم...نگاهش با اخم میلغزه روی زخم خشک شده ی روی پیشونیم...

_ببین چه به روز خودت آوردی!!!!

romangram.com | @romangram_com