#الهه_شرقی_پارت_41
مادر كه خيره خيره به كيميا نگاه مي كرد، با تعجب پرسيد:
- چيه؟ چرا اينجوري منو نگاه مي كني؟
- علت خاصي نداره، فقط مي خوام سير نگاهتون كنم. ايرادي داره؟
مادر در حالي كه از جا بر مي خاست، لبخندي زد و گفت:
- ايرادي نداره دختر كوچولوي احساساتي.
كيميا به طرف مادر برگشت، لبخندي زد و گفت:
- بهم قول بديد وقتي من اينجا نيستم خيلي خودتون رو اذيت نكنيد، باشه؟
romangram.com | @romangram_com