#الهه_شرقی_پارت_26
- شما خيلي رك و راحت حرف مي زنيد. من از جانب خاله به خاطر لهجه ي افتضاحش از شما معذرت مي خوام. تازه، خبر نداريد قبل از اين مراسم، من و عموي شما كلي باهاش تمرين كرديم تا اين چهار تا كلمه فارسي رو ياد گرفته. بي استعداده، چي كار كنيم؟
كيميا سري تكان داد و در همان لحظه چشمش به الهام افتاد كه غضب آلود به سوي آنها مي آمد. لبخندي زد و از جا برخاست. رابين با تعجب به او نگاه كرد و گفت:
- راستي اين كه پرسيدي اهل كجا هستيم، خودم هم درست نمي دونم، ولي شناسنامه ام مي گه متولد بالتيمور هستم.
كيميا در حالي كه سعي مي كرد بحثش را با رابين قبل از رسيدن الهام، تمام كند، گفت:
- ممنون.
رابين با تعجب نگاهش كرد و پرسيد:
- بابت چي؟
romangram.com | @romangram_com