#الهه_شرقی_پارت_19

كيميا كه با رابين تنها مانده بود، بلافاصله از جا برخاست و با خود انديشيد، (( حالا زوده كه خاله زنكها شروع كنن به وراجي!))

رابين لحظه اي نگاهش كرد و بعد با لحني كودكانه پرسيد:

- شما ديگه كجا مي ريد؟ من تنها مي مونم.

كيميا خنده اش گرفت و پاسخ داد:

- مي رم يه تلفن ضروري بزنم.

رابين باز با همان حالت بچه گانه گفت:

- حالا صبر كن يه نفر بياد، بعد برو.


romangram.com | @romangram_com