#الهه_شرقی_پارت_20

كيميا اين بار نتوانست خنده اش را مهار كند و در حالي كه مي خنديد، بي اختيار نشست و در همون حال گفت:

- خيلي خوب مامان مي شينم كه تنها نموني.

رابين لحظه اي متفكرانه به او خيره ماند و بعد گفت:

- منظورتون از مامان چي بود؟ يعني من مادر شما هستم؟

كيميا به زحمت خنده اش را فرو داد و گفت:

- نخير آقا، يعني اين كه من مادر شما هستم.

اين بار رابين با صداي بلند خنديد و بعد بي آن كه از كيميا رنجيده باشد، پاسخ داد:


romangram.com | @romangram_com