#الهه_شرقی_پارت_17

الهام وقيحانه باز گفت:

- ولي من شنيدم اردلان جشن گرفته، اونم تو هيلتون.

كيميا احساس كرد قلبش در تماس با آهن مذاب به سوزشي دردناك افتاد، با اين حال با زحمت بسيار بر خود مسلط شد و پاسخ داد:

- منم گذاشتم واسه زماني كه يه زوج خوش قيافه ي فرانسوي پيدا كردم.

خشايار با تعجب به كيميا نگاه كرد، ولي او با بي تفاوتي از هر دوي آنها رو گرداند. اما الهام كه ظاهراً دست بردار نبود، دوباره گفت:

- اِ... پس بيخود نيست كه مي خواي تشريف ببري سوربن. مي خواي آزادانه دنبال آلن دلن بگردي.

كيميا با خشم دندانهايش را به هم سائي ولي قبل از آنكه پاسخي بدهد، صداي رابين افكارش را درهم ريخت:


romangram.com | @romangram_com