#الهه_شرقی_پارت_16

- قبوله، ولي بعد نوبت شماست. غير فارسي هم باشه پذيرفته مي شه.

رابين باز لبخند زد و الهام خيلي زود بچه ها را از صندلي هايشان جدا كرد. وقتي به كيميا رسيد، نيشخندي زد . گفت:

- بلند شو خانم. شما كه ديگه آزادي.

كيميا با خشم نگاهش كرد و پاسخي نداد. خشايار پادرمياني كرد و گفت:

- دختر دايي! افتخار نمي دي؟

كيميا نگاهي به خشايار و نگاهي به الهام كرد و گفت:

- من فعلاً قصد ندارم آزاديمو جشن بگيرم.


romangram.com | @romangram_com