#احساس_من_پارت_91

- اول و آخرش که چی ؟تا کی می خواید خودتونو از هم قایم کنید ؟

- زبونش از نیش مار بدتره .

- اگه الان نیای یعنی جا زدی، اونم به اندازه تو مقصر بوده .

رسول پیچید جلومون من در جلو رو باز کردم و نشستم کنار رسول. آنا هم عقب پشت سر من نشست. رسول بعد از یه خورده ور رفتن با با سی دی ها بالاخره یه سی دی گذاشت با شنیدن صدای ...... با تعجب بهش نگاه کردم . خودش خوب می دونست آنا از .....خوشش نمیاد . با این کارش نشون داد می خواد از همین الان اعلان جنگ بده . شده بود مثل ارسان از توی آینه به آنا نگاه کردم، قیافش تو هم رفته بود بعد از چند دقیقه رسول سکوت رو شکست:

- راستی انا خانم چه خبر از آقا امیر ،خوب که هستن انشالا؟

- بله خوبن...

- امیدوارم اینبار یه موقعیتی پیش بیاد تا ایشونو زیارت کنیم . حقیقتا خیلی دوست دارم بدونم این آقا امیر چه شکلی و چه تیپی هستن که شما به خاطرش به همه چی پشت پا زدی!

- میشه خواهش کنم ادامه ندید آقا رسول!

- ای وای چی شد به دختر شاه پریون بر خورد ؟ مگه دروغ می گم؟ مگه به خاطر همون آقا امیر نبود که منو ول کردی، بعدشم کلی بهونه آوردی تا خود تو تبرئه کنی ؟هر جا نشستی گفتی من گیر میدم ،گفتی من گفتم باید چادر سرت کنی؟ انقدر گفتی و گفتی تا همه باورشون شد من خشک مذهبم و یه ادم عقب افتاده!

- همه رو گردن من ننداز ،تو خودتم مقصر بودی . یادت رفته چقدر چپ می رفتی راست می اومدی بهم گیر می دادی ؟ یادت رفته دیگه این آخریا نمیذاشتی تو هیچ مراسمی برقصم ؟نمیذاشتی یه لباسی که دلم می خواد بپوشم !

- بد بود نمی خواستم دست هر کس و ناکسی بهت بخوره ؟ بد بود نمیذاشتم نگاه کسی به بدنت بیفته ؟

- اینا همش بهونس تو هیچ وقت به عقاید من احترام نگذاشتی !

- مگه تو گذاشتی ؟!

- تو از اولش می دونستی من چه جوریم، بیخودی بهونه نگیر .حالا هم نگهدار می خوام پیاده شم.

می خواستم چیزی بگم که رسول نگذاشت و با عصبانیت گفت:

- با تمام این حرفا بهت تبریک می گم که بالاخره با کسی ازدواج کردی که اجازه میده آزاد باشی با هرکسی دلت می خواد برقصی، هر لباسی هم که دلت می خواد بپوشی .خوشحالم از اینکه می بینم حالا به راحتی تو بغل هرکسی که می خوای میری بدون اینکه شوهرت بهت گیر بده .

- کافر همه را به کیش خود پندارد !

- بس کنید دیگه ...

romangram.com | @romangram_com