#احساس_من_پارت_81

خندید:

- هیچ وقت منو دست کم نگیر .

گوشی رو قطع کرد خواستم گوشی رو روی میز بذارم که دوباره زنگ خورد. شماره آنا روی نمایشگر افتاده بود جواب دادم:

- السلام علیک یا زن داداش!

- علیک سلام ، شیطون شدی دختر !

- کجای کاری شیطون بودم !

- یه چیزای درمورد تو و دایی شنیدم .

- اوه ه ه منو باش می خواستم بهت خبر دست اول بدم .

- قبل از تو دایی بهم زنگ زد گفت . ببینم نکنه یه وقت دایی چشم و گوش بسته منو سرکار بذاریا .

- حالا همچین می گی چشم و گوش بسته، هرکی فکر نکنه میگه چه دایی آفتاب مهتاب ندیده ای داری!

- مگه نیست ؟

- از قدیم گفتن نترس از آن که های و هوی دارد...

- خیلی خوب حالا این حرفا رو ول کن. ببین آنا نمی خوام اذیتش کنی اگه نمی خوایش همین امروز بپیچونش.

- حالا تو از کجا مطمئنی من از داییت خوشم نمیاد ؟

- مشکوک می زنی!

- نه ، مشکوک نمی زنم فقط راستش یه جورایی از داییت خوشم میاد . شاید باورت نشه ولی از ظاهرش خیلی خوشم اومده ، می دونی یه جوری با تمام پسرایی که تو اقوام و دور و بری ها هستن فرق داره . راستش بدم نمیاد شانسمو باهاش امتحان کنم.

- ببین آنا بذار خیالتو راحت کنم . دایی به قصد ازدواج داره بهت نزدیک میشه ،نه به قصد دوستی که تو بخوای شانستو باهاش امتحان کنی 1

با دلخوری گفت: منم منظورم دوستی نبود غزال جون که تو اینطوری باهام حرف می زنی . تو درمورد من چی فکر کردی ؟ فکر کردی من چجور دختریم ؟ واقعا ازت انتظار نداشتم !

romangram.com | @romangram_com