#احساس_من_پارت_63

- خب بقیش ... با من نکبت چی؟

- توی احمق چی درباره من فکر کردی ؟

- تو درباره من چی فکر کردی؟ فکر کردی انقدر خرم که بذارم همینطوری بری دادگاه و گواهی پزشک قانونی بگیری و راحت ...دیگه مهر طلاق هم تو شناسنامت نخوره ؟ نخیر عزیزم ، کور خوندی اونی که فکر کردی آرسانه خودتی!

- دستمو ول کن .

- اگه ول نکنم ؟!

- آخه مگه من چه هیزم تری به تو فروختم، بی انصاف؟ اصلا مگه قرار ما این نبود وقتی همه حقیقتو فهمیدن از هم جدا شیم؟

- چرا منم قرارمون یادم نرفته ولی تو قرار ما این نبود که با چاقو بیفتی به جون من و فرار کنی و بری شش ماه بعد پیدات شه.

- دستمو ول کن داره دردم میاد .

نیشخندی زد و دستمو ول کرد:

- بسیار خوب من حرفامو زدم ،شرط هامم گذاشتم . امروز عصر منتظر جوابتم . مطمئن باش شرط رضایت من فقط همونیه که گفتم در ضمن بهتره کسی از قرارمون خبر دار نشه چون اون وقت به هیچ عنوان رضایت نمیدم.

آرسان بعد از گفتن حرفاش رفت و منو بین یه دنیایی از شک و تردید گذاشت .برگشتم خونه توی حیاط بهرام رو دیدم ،داشت از خونه می رفت.

بهرام: سلام کجا بودی؟

بدون اینکه جوابی بهش بدم از کنارش گذشتم. صداشو از پشت سرم شنیدم:

- سوال پرسیدیم ها ؟

بی مقدمه برگشتم عقب :

- راسته آرسان از من شکایت کرده؟

- رفتی دیدیش؟

- اونش به خودم مربوطه ،جواب منو بده؟

romangram.com | @romangram_com