#احساس_من_پارت_61
- چی بگم؟
- مثلا نمی خوای بپرسی چی شد که زنده موندم ؟
- بابا بهم گفته
- بابات بهت نگفته من از شکایت کردم.
ایستادم و با تعجب پرسیدم:
- شکایت؟
آرسان هم کمی جلوتر ایستاد به طرف من برگشت .
- آره، شکایت ...
- اون وقت به چه جرمی ؟
- چیزی مهمی نیست به جرم یه ضرب و جرح مختصر که نزدیک بود به خاطرش یه آدم کشته بشه .
- حالا که فعلا زنده ای!
- ممکن بود نباشم !
قدمی به جلو برداشتمک
- مهم اینه که الان هستی . ببین آرسان خواهشا اذیتم نکن .
- اذییت نمی کنم فقط می گم اگه می خوای شکایتمو بردارم، شرط دارم.
- چه شرطی اونوقت؟
- من دیه می خوام !
- خیلی خوب، باشه قبول دیه اش هرچی باشه بابا بهت پرداخت می کنه.
romangram.com | @romangram_com