#احساس_من_پارت_57
- دخترم منو ببخش من اشتباه کردم . من اشتباه کردم به دختر پاک تر از گلم تهمت زدم ،منو ببخش عزیزم . وقتی آرسانو تو اون وضعیت دیدم به پاک بودنت ایمان آوردم .
بدون اینکه به عقب برگردم گفتم:
- خیلی دیره بابا خیلی ،دیگه نمی شه جبرانش کرد . دیگه خیلی دیره شما هم زندگی منو خراب کردید هم زندگی اون بدبخت آرسانو که الان زیر یه خروار خاکه.
بابا منو به طرف خودش برگردوند و بغلم کرد صدای گریه هامون تو هم پیچیده بود :
- همه چیز درست می شه دخترم درست میشه.
- چی درست می شه اصلا مگه چیزی هم مونده که درست شه ؟!
بهرام: آرسان زنده است یعنی ... عنی خدا خیلی بهت رحم کرده که زنده مونده !
از بغل بابا بیرون اومدم. به بهرام نگاه کردم سرش پایین بود وقتی متوجه نگاهم شد، سرشو بلند کرد یه قدم جلوتر اومد .خواست بغلم کنه که خودمو کنار کشیدم .
- دارید دروغ می گید، می خواید اینطوری منو راضی کنید باهاتون بیام تا ببرین تحویلم بدین.
دایی: آرسان حالش خوبه غزاله نگران نباش.
بابا : باید برگردیم شیراز، بهرام برای 3 ساعت دیگه بلیط گرفته باید راه بیفتیم تا به پرواز برسیم.
- من هیج جا با شما نمیام ، من همین جا پیش دایی می مونم.
دایی: من خودمم دارم میام شیراز برو وسایلتو جمع کن آماده شو.
- خیلی خوب من خودم تنها اینجا می مونم .
بهرام : مگه حرف حالیت نیست برو وسایلتو جمع کن بریم .
- به هرکی ربط داشته باشه به تو یکی هیچ ربطی نداره . بار آخرت باشه برای من تعیین تکلیف آقا بهرام!
دستی تو موهاش کشید:
- خیلی خوب عصبی نشو، غلط کردم حالا لطفا برو حاضر شو باید بریم دیر می شه.
romangram.com | @romangram_com