#احساس_من_پارت_44
جوابی ندادم و به راهم ادامه دادم که اومد جلوی در رو بروم وایساد :
- بهت می گم کجا می خوای بری؟
- به تو ربطی نداره.
- ببین دوباره بچه بازی در نیار این وقت شب خطرناکه حاج خانوم.
- تو نمی خواد نگران من باشی، من از پس خودم بر میام.
کنارش زدم و از خونه بیرون اومدم. نگاهی به ساعت مچیم انداختم حدودای 10 بود . بی هدف شروع به راه رفتن کردم. به بچه بازی هام فکر کردم . به اون شب ها که مثل احمق ها از ازدواج با آرتین سرمست بودم. چقدر همه چیز رو قشنگ و رویایی می دیدم . ببین چی بودم و چی شدم . غزاله سازگار تک دختر و عزیز دردونه بابا و برادرش از کجا به کجا رسیده. دیگه توی این دنیا به کی می تونم تکیه کنم ؟ چقدر زود تنها شدم . شاید اگه مامان زنده بود هیچ کدوم از این اتفاقا برام نمی افتاد . با صدای بوق ماشینی از جا پریدم و به عقب نگاه کردم.
( آخی خانم خوشگله چرا داری گریه می کنی؟ کی اذیتت کرده ؟ بگو برم جیزش کنم )
رومو برگردوندم و قدمهامو تند کردم . باید بهش کم محلی می کردم تا گورشو گم کنه ولی نه مثل اینکه دست بردار نیست .
(خانمی نمیای سوار شی، قول می دم نذارم بهت بد بگذره )
(بیا دیگه بابا )
هنوز دنبالم می اومد بازم بچگی کرده بودم. آخه این وقت شب هم وقت هوا خوری و فکر کردن بود. از ترس به خودم لرزیدم باید بر می گشتم . خونه ی آرسان فعلا امن ترین جا برام بود. صدای ترمز ماشینی از جا پروندم . به خیابون نگاه کردم ماشینی جلوی اون ماشین مزاحم پیچیده بود . تو یه چشم به هم زدن آرسانو دیدم که از اون ماشین بیرون اومد و به طرف پسره رفت . با خشم پسر رو از توی ماشین بیرون کشید و یه مشت حواله صورتش کرد . با بهت بهشون نگاه می کردم از ترس دستمو جلوی دهنم گرفتم و پشت یه درخت کنار خیابون قایم شدم . در عرض چند دقیقه مردم دورشونو گرفتن و به زور از هم جداشون کردن . پسره رو سوار ماشینش کردن و فرستادنش بره آرسان رو هم به اون گوشه ی خیابون کشوندن . من هنوز تو پیاده رو وایساده بودم . بعد از چند دقیقه دور آرسانو خالی کردن و رفتن . به آرومی از پشت درخت بیرون اومدم و از خیابون رد شدم و به طرف آرسان رفتم . سرش پایین بود وقتی صدای پامو شنید سرشو بلند کرد . رفتم و کنارش نشستم.
آروم ولی عصبانی گفت: خیالت راحت شد؟ دلت خنک شد ؟
به صورتش نگاه کردم دوباره گوشه چشمش کبود شده بود .
لحنش عوض شد با خنده گفت: تو رو خدا ببین از وقتی تو زندگی من پیدات شده چند بار به خاطرت کتک خوردم ؟!
- بهت نمیاد اهل کتک زدن باشی .بیشتر بهت می خوره کتک خور باشی ،خدایی وقتی دیدم داری پسره رو می زنی نزدیک بود از تعجب شاخ در بیارم . راستش اول که دیدمت گفتم الانِ که پسره حسابی گوشمالیت میده .
- این پسره که به یه فوت بند بود
از جا بلند شد و به طرف ماشین رفت.
romangram.com | @romangram_com