#احساس_من_پارت_42


- معلومه که ربط داره، یادت که نرفته من قانونا یه نسبت هایی باهات دارم .

- ببین بار آخرت باشه تو کارای من دخالت می کنی، تو هیچ نسبتی با من نداری عوضی.

- برگه دوم شناسنامت که یه چیز دیگه می گه !

- خفه شو تا نزدم دندوناتو تو دهنت خرد کنم، الانم ولم کن تا داد نزدم.

- باشه ولت می کنم ولی فکر نکن ازت ترسیدم در ضمن تو زن منی رسما ،شرعا و قانونا حتی اگه خودت نخوای . راستش خودمم بدم نمیاد یه زن و شوهر واقعی بشیم .

با عصبانیت فریاد زدم

- تو غلط می کنی .

- تو که دوباره بی ادب شدی خانمی .

- ولم کن وگرنه داد می زنم ...تا 3 می شمارم ...1 2 3

خواستم داد بزنم که یهو صدام تو گلو خفه شد احساس کردم نفسم داره بند میاد .آرسان لباشو روی لبام گذاشته بود. داشتم می مُردم انقدر شوک زده بودم که نمی دونستم باید چیکار کنم. ولی بعد یهو سلول های خاکستری مغزم فعال شد و با تمام وجود لباشو گاز گرفتم چشماشو باز کرد. هنوز لباشو بر نداشته بود . با تموم قدرت دندونامورو لبش فشار می دادم . یهو کنار کشید لبش خون می اومد . متعجب به من نگاه می کرد. دستشو روی لبش گذاشت نزدیک گوشم گفت:

- دختره وحشی، سریع برو حاضر شو 5 دقیقه دیگه جلوی ماشین منتظرتم .

بعد هم ازم جدا شد و به طرف در خروجی رفت . هنوز چراغ ها خاموش بودن به سرعت رفتم تو اتاق و مانتومو پوشیدم و بیرون اومدم . توی ماشین روی صندلی نشسته بود و دستمالی رو روی لباش گذاشته بود . سوار ماشین شدم پاشو روی پدال گاز گذاشت و ماشین از جا کنده شد. بهش نگاه کردم چشماش دو تا کاسه خون شده بود. حقش بود پسره نفهم وقتی رسیدیم خونه سریع تر وارد خونه شدم و رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم.

بعد از چند لحظه صدای عصبانیش بلند شد :

- درو باز کن باید با هم حرف بزنیم؟

داد زدم: من هیچ حرفی با توی عوضی ندارم .

- کاری باهات ندارم درو باز کن .

- مگه جراتشم داری کاری داشته باشی ؟!


romangram.com | @romangram_com