#احساس_من_پارت_37

نمی تونستم جملمو به زبون بیارم اشک تو چشمام جمع شد. نمی تونستم این همه ناتوانی رو تحمل کنم .

- ببین غزال می دونم چی می خوای بپرسی می دونمم که تا بهت جواب ندم دست بر نمی داری ببین اون ضربه ای که به سرت زدی درست به گیجگاهت خورده بود و باعث شد 3 سال بری تو کما و از همه بدتر اینکه اینکه رشته های عصبیت دچار مشکل شدن و و کاملا بدنت فلج شده البته نگران نباش من تا آخر عمر ازت مراقبت می کنم بالاخره من بهت مدیونم.

با تمام وجود و از ته دل فریاد زدم: نه ...

(غزاله .....غزاله)

با ضربه هایی که به صورتم خورد چشمامو باز کردم .

- چی شده چرا داد می زدی ؟ نکنه خواب بد می دیدی؟

اول از همه دستامو تکون دادم بعد هم پاهامو . آرسان با تعجب داشت به کارام نگاه می کرد بلند شدم و روی تخت وایسادم نه پس خداروشکر طوریم نیست پس همش کابوس بوده .

- می شه بگی چرا اینطوری می کنی؟

خواستم جوابشو بدم که یهو سرم تیر کشید دستمو به سرم کشیدم .

- این چیه به سرم بستی؟

- مگه یادت نیست جو گرفتت سرتو کوبوندی تو دیوار. ولی خدایی چه جسارتی داری اصلا بهت نمی خورد . بیشتر بهت می خورد یه دختر نازک نارنجی و ضعیف باشی.

- میشه خفه شی لطفا .

- تو چرا انقدر قدر نشناسی، بابا یه روز تموم بیهوش بودی من بالای سرت بودم . می دونی چقدر کولت کردم بردمت بیمارستان و برت گردوندم . اونوقت اینطوری جوابمو میدی . دکتر می گفت ضربه تو گیج گاهت خورده بوده و ممکنه بوده بمیری.

- زیاد به دلت صابون نزن من اگه بخوام بمیریم از بس که عاشقتم تو رو هم با خودم می برم .

- وای دارم میمیرم از این همه عشق . بیا بریم بیرون غذا گرفتم .

به کنار تخت نگاه کردم ببینم خورده لیوان ها رو جمع کرده یا نه که دیدم هیچ اثری ازشون نیست . خودمم به اندازه یه گاو زخمی گرسنه بودم باید قدر سلامتیمو بدونم . اصلا می خوام دیگه ناراحت نباشم حتی فکر این که یه روز مثل اتفاقی که تو خواب واسم افتاد برام بیفته دیوونه ام می کرد. از روی تخت پریدم پایین و از اتاق بیرون اومدم. آشپز خونه هم تمیز شده بود .

آرسان : همه چیز آماده است واسه جنابعالی تا بشکنیشون .

- الان بیشتر از هرچیزی دوست دارم استخوانای تورو بشکنم .

romangram.com | @romangram_com