#احساس_من_پارت_29

-چرا بهشون نگفتی عوضی کثافت ؟ چرا نگفتی؟

- مگه به تو مهلت دادن حرف بزنی که به من مهلت بدن. تا جون داشتم کتکم زدن . من اصلا نفهمیدم چی شد . اصلا تو برای چی اومدی اونجا ؟ها، واسه چی؟

- واسه اینکه جون یه آدم انگل رو نجات بدم .می فهمی واسه خاطر توی عوضی که همه زندگیم به گند کشیدی.

- می دونم، رامبد بهم گفت داشتی بهم تنفس مصنوعی می دادی . به خدا خیلی سعی کردم از سوتفاهم بیرونشون بیارم . حتی رامبد هم خیلی تلاش کرد براشون توضیح بده، ولی نمی دونم اون افسری که دیده بودمون چی بهشون گفته بود که حتی حاضر نشدن حرفامو بشنون .

دوباره با تمام قدرتم تو گوشش زدم .

- مگه من مقصرم که منو میزنی ؟

پسره بی شرف تازه میگه مگه من مقصرم . به طرفش هجوم بردم یقشو گرفتم که با سوزش وحشتناکی که کف پام احساس کردم روی زمین افتادم. خرده شیشه توی پام رفته بود و پام داشت خون می اومد .آرسان وقتی پامو دید با ترس کنارم نشست خواست پامو بگیره که فریاد زدم:

-به من دست بزنی خفت می کنم .

بی توجه به فریادام پامو گرفت که با عصبانیت به طرفش حمله کردم و موهاشو توی دستم گرفتم و کشیدم . آرسان پامو ول کرد سعی کرد موهاشو از توی چنگم بیرون بیاره.

- ولم کن وحشی

- پسره بیشعور می کشمت ،می کشمت . زندگیمو خراب کردی . زندگیتو داغون می کنم عوضی .

درد عمیقی که کف پام احساس کردم باعث شد موهاشو ول کنم و دوباره پاهامو بگیرم . سعی کردم خرده شیشه ها رو از توی پام بیرون بیارم .

- نکن، دست نزن ممکنه زخمت عمیق تر شه. بذار الان من میام.

از اتاق بیرون رفت بعد از چند لحظه با یه سری وسایل توی دستش برگشت نشست کنارم :

- دستتو بردار.

برنداشتم

- بذار پاتو پانسمان کنم . بعد هر چقدر می خوای بزن تو گوشم و موهامو بکش ولی الان بذار کمکت کنم.

دستمو برداشتم خرده شیشه ها رو بیرون کشید و مشغول ضدعفونی کردن و پانسمان شد.

romangram.com | @romangram_com