#احساس_من_پارت_26


ارتین با عصبانیت از جاش بلند شد و به طرفم اومد دستشو تهدید گونه تکان داد و با فریاد گفت :

- اسم اونو نیار، اسم اونو نیار...

- آرتین....

ارتین: هیچی نگو هیچی نگو .

بابا: بسه دیگه بلند شید بریم.

افسر :قبلش دختر خانمتون باید تعهد بدن .

- تعهد ؟ مگه من چیکار کردم ؟من تعهد نمیدم، چون کار اشتباهی نکردم .

بهرام با عصبانیت دستمو گرفت و به طرف میز بردم.

بهرام :تا نزدم دندوناتو تو دهنت خورد کنم امضا کن .

با خونسردی گفتم:

-من امضا نمی کنم

بهرام دستشو برد بالا که بابا اومد جلو و مانعش شد .

بابا : امضا کن.

- ولی...

داد زد:

- امضا کن

بالاخره تسلیم شدم و امضا کردم. بعدش بابا دستمو گرفت و همراه خودش کشوند بیرون .


romangram.com | @romangram_com