#احساس_من_پارت_23

معلوم بود داره به سختی حرف می زنه:

- نه ،ببینم پیش ... پیش شما نیست؟

-نه اینجا نیست .چرا به گوشیش زنگ نمی زنید؟

- خاموشه...

-شما حالتون خوبه؟

قطع شد . سریع شماره آرتینو گرفتم .بله ،خاموش بود. برای آرسان نگران بودم . شمارشو گرفتم بر نمی داشت . خواستم قطع کنم که بالاخره جواب داد.

- الو آقا آرسان

- سلام خانوم.

- سلام میشه گوشی رو بدید به آرسان

- شما چیکارشید.

- زن داداشش ...

- خانم دستم به دامنت آرسان از حال رفته، حالش اصلا خوب نیست. من نمی دونم باید چیکار کنم ! راستش شوهرتون گوشی رو بر نمیداره من هم می ترسم به مامان و باباش زنگ بزنم. نمی دونم باید چیکار کنم!

- این صدای چیه داره میاد ،دارم کر می شم. اصلا شما کجایید؟

- راستش اینجا مهمونیه یعنی تولده، آرسان نمی دونم چی شد یهو حالش بد من رامبد دوستشم الان نمی دونم باید چیکار کنم.

-آدرسو بده من الان میام .

پسره سریع آدرسو داد. سریع لباسامو پوشیدم و از اتاق بیرون اومدم . بهرام و بابا توی هال نشسته بودن و داشتن تلوزیون نگاه می کردن .

بهرام : کجا این وقت شب؟

حالا بیا درستش کن . حالا به اینا چی بگم . نمی دونم چی شد که یهو از دهنم پرید:

romangram.com | @romangram_com