#احساس_من_پارت_18
-می بینم که داری واسه ی داداشم تور پهن می کنی ، ببینم خبریه ؟
لبخند زدم .
با صدای بوق ماشین پشت سرم متوجه چراغ سبز شدم و به راه افتادم . بی حوصله ماشین رو گوشه خیابون متوقف کردم سرمو روی فرمون گذاشتم .
***
وقتی خونه برگشتیم ساعت حدودای 2 شب بود . برای همین مستقیم رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم . خودمو روی تخت انداختم چشمام کم کم داشت گرم میشد که صدای موبایلم بلند شد، با بی حالی برش داشتم .
- بله؟
- سلام اهو خانم (از جا پریدم صاف روی تخت نشستم ) تحویل نمی گیری؟
- آقا آرتین شمایید ؟
- نکنه منتظر کسی دیگه ای بودی
- نه منتظر کسی که نبودم ولی یه جورایی تعجب کردم . شما شماره منو از کجا آوردید ؟
- اصولا دست یابی به هیچ چیز تو دنیا برای آرتین شریف سخت نیست به خصوص پیدا کردن شماره کسی که بهش علاقه پیدا کرده . راستی خواب که نبودی؟
- نه تازه داشتم می خوابیدم .خب حالا چی باعث شده شما این وقت شب به من زنگ بزنید ؟
- دوتا چشم مثل چشمای آهو .
لبخند زدم
ارتین: نمی خوای چیزی بگی ؟
- حرفی برای زدن ندارم
- خیلی خوب اگه تو حرف نداری من دارم . راستش زنگ زدم تکلیفمو بدونم . می خوام بدونم اجازه هست توی همین دو سه روز برای خواستگاری مزاحمتون بشیم؟
romangram.com | @romangram_com