#احساس_من_پارت_14


-راستش تو لباس شب راحت نیستم .

- به حق چیزای ندیده و نشنیده!

با نگرانی پرسیدم:

- خیلی ضایع است؟

- نه بابا ، بی خیال شوخی کردم خیلی هم بهت میاد .یه جورایی مثل این دختر بچه های هفت هشت ساله شیطون شدی .

-حالا این تعریف بود یا انتقاد ؟

- هردو ، بیا بریم بیرون که امشب می خوام حسابی بهت خوش بگذره .

با هم از اتاق بیرون اومدیم و به سمت سالن رفتیم . صدای موزیک بد جور روی اعصابم بود .

-می گم آنا جون دیسکو راه انداختید ؟

- چی ؟ نمی شنوم ...

بلند تر گفتم:

- می گم دیسکو راه انداختید ؟

- نه ....واسه چی؟

-چرا اینجا اینجوریه؟ انقدر شلوغه، این صدای موزیک هم که آدمو کر می کنه.

- چه می دونم والا، تز های آرسانه دیگه . می دونی عاشق مهمونی های شلوغ و پر از هیجانه.

-بله ،بفرمایید عاشق بی بند و باریه 1

- چیزی گفتی؟


romangram.com | @romangram_com