#احساس_من_پارت_100
دستشو ول کرد
- هری ...
با دست دیگه اش دستشو مالش داد :
- من بعدا باهات حرف میزنم غزاله .
قبل از اینکه آرسان واکنشی نشون بده پا به فرار گذاشت و از کوچه بیرون رفت. چند لحظه بعد آرسان با عصبانیت رو به من گفت:
-مگه نگفتی داییت میاد دنبالت؟
بی اعتنا رومو برگردوندم و در ماشینو باز کردم .
- نگفتی این اینجا چیکار می کرد ؟
دوباره برگشتم به عقب:
-من چه می دونم
- جدا....یعنی تو واقعا نمی دونی ؟
- نه نمی دونم !
- تو گفتی و منم باورم شد !
- دلیلی نمی بینم بخوام به جنابعالی توضیح بدم !
- ببین غزاله اعصاب منو خورد نکن .
- مثلا اگه اعصابت خورد شه می خوای چه غلطی کنی؟ اصلا می دونی چیه دلم خواست باهاش حرف زدم اصلا ...اصلا هنوز دوستش دارم ...
هنوز جملمو کامل نکرده بود که یهو گیج شدم. سوزش عجیبی روی گونه هام احساس می کردم . با تعجب بهش نگاه کردم باورم نمی شد روم دست بلند کرده !
romangram.com | @romangram_com