#احساس_من_معلول_نیست_پارت_85


قهوه اش سرد شده بود ولی هنوز به هیچ جوابی نرسیده بود . صدای آیفون اونو از افکارش بیرون کشید . حتماً دایی بود. برای اینکه نقشش تکمیل بشه . خودش رو زد به خواب. دایی اومد بالاسرش و اروم صداش کرد :

-پیروز جان ؟ دایی ؟

پیروز چشماشو باز کرد و لبخندی زد و گفت :

-باعث زحمت شدم دایی جان !

محسن لبخندی زد و گفت :

-این چه حرفیه پسرم؟ قابل ندونستی بیای خونه ی ما ؟

پیروز نیم خیز شد . ولی محسن جلوشو گرفت و گفت . بخواب. اونقدر از خودت کار کشیدی که ضعف کردی. چیه صبح زود زدی بیرون . یه کم می خوابیدی اینطوری نمی شدی.

همون موقع هنگامه اومد تو اتاق و گفت :

سوپ هنوز گرمه بابا . برای شما هم بیارم اینجا ؟

محسن گفت آره بابا . خودتم بیا اینجا که این مرد جوون و پر انرژی تو تخت حوصله اش سر نره !

چند دقیقه بعد هنگامه با سوپ مخصوصی که فریبا فرستاده بود اومد تو اتاق و بساط شام رو کنار تخت پیروز چید . پیروز که از این دو پدر ودختر سالم تر بود تو دلش از این همه محبتی که اینا بهش می کردن احساس شرمندگی می کرد . دلش نمی خواست قضیه اینهمه کش پیدا کنه و دایی به زحمت بیفته . ولی هنگامه بود دیگه .همه رو انداخته بود تو زحمت . سوپ خوشمزه ی فریبا که خورده شد ، هنگامه سفره رو جمع کرد . پیروز خیلی اصرار کرد که بذاره ظرفها بمونن برای صبح . دیدن هنگامه تو همون مانتو شلواری که از صبح تنش بود ، ناراحتش می کرد . ولی هنگامه اخمی کرد و گفت :

-دیگه چی پسر عمه ؟

بعد از رتق و فتق امور. هنگامه برگشت خونه و محسن موند پیش پیروز. اما دل هنگامه پیش پیروزآب زیر کاهی بود که حالش خیلی از بهتر از هنگامه بود . پیروز فقط می خواست مانع صحبت نویدی بشه ولی حسابی ملت رو انداخته بود تو زحمت .

صبح روز بعد ،هنگامه به پدرش زنگ زد و حال پیروز رو جویا شد که محسن گفت حالش خوبه و داره می برتش دم موسسه که ماشینش رو برداره و بره دانشگاه هنگامه خیالش راحت شده بود و با خاطری آسوده رفت سرکار.

*****

دو روز بعد از مهمونی هنگامه ، به مهشید زنگ زد . بعد از دومین بوق برداشت .

-بله ؟

-سلام خانم زند . زاهدیان هستم !

کمی سکوت برقرار شد و بعد مهشید آهسته گفت :

-بله! حال شما اقای دکتر ؟

نریمان خودش رو جمع و جور کرد و یه نگاه به یادداشتهای روی میزش انداخت و گفت :

-مزاحم شدم اگه وقت داشته باشین ، امروز عصر با هم یه قراری بذاریم .

romangram.com | @romangram_com