#احساس_من_معلول_نیست_پارت_3


-مامان جان اتاق پسرا رو نشنشون بده .

هنگامه بلند شد و جلوی پیروز راه افتاد .

بالای پله ها که رسیدن ، پیروز گفت :

-راضی یه زحمت نبودم ! همین می گفتین کدوم طرفه ، خودم می رفتم . هنگامه لبخندی زد و گفت :

-من روزی ده دفعه این پله ها رو می رم و می یام . زحمتی نبود ! خودمم می خواستم بیام اتاقم . اتاق ب*غ*ل اتاق خودش رو که مادر برای پسرا حاضر کرده بود ، نشون داد و گفت :

-اتاقتون اینجاست ! اگه چیزی لازم داشتین ، من همین ب*غ*لم .

پیروز تشکر آرومی کرد و سریع وارد اتاق شد . در اتاق که بسته شد ، هنگامه هم وارد اتاق خودش شد . شالش رو باز کرد و تونیکی رو هم که به خاطر وجود سه مهمون نامحرم ، پوشیده بود در آورد و جاش یه تی شرت تنش کرد و خزید تو تختش !

از دو روز پیش که خبر اومدن عمه اینا رو شنیده بودن ، همراه مادرش کل خونه رو سابیده بودن و حسابی از کت و کول افتاده بود و حالا می تونست حسابی از خجالت خودش در بیاد.

عصر درحالی که کاملاً خستگی از تنش در اومده بود ، لباس پوشیده ای به تن کرد ، موهای مواج مشکی و درخشانش رو بافت تا کوتاهتر بشه و از زیر روسری بیرون نیاد ، روسری به سر کرد و از اتاقش بیرون رفت .

فریبا تو آشپزخونه مشغول تدارک عصرانه بود . چشمش که هنگامه افتاد ، با لبخند گفت :

-خوب به بهانه ی پیروز رفتی بالا و حاجی حاجی مکه . فکر نکن نفهمیدم!

هنگامه سیبی از رو ظرف برداشت و در حالی که با ل*ذ*ت بهش گاز می زد گفت :

-وای اونقدر خوابه بهم چسبید که نگو مامان ! انگار کوه کنده بودم .

فریبا گفت :

-حالا که خستگیت در رفته ، بیاکمک کن اینا رو حاضر کنیم که الان دیگه کم کم همه بیدار می شن .

سفره ی ساده ولی به قول فریبا خانم مقوی عصرانه که جمع شد ،حمید آقا گفت :

-اگه ایشالله خدا بخواد و این گل پسر ما اینجا قبول بشه ، یه خونه براش می خرم. اینطوری سال به سال آلاخون والاخون نمی شه و چه می دونم مشکل اینکه به مجرد خونه نمی دن و اینا هم نداره.

پیروز رو به پدرش گفت :

-چرا شما ؟ خودم واسه خودم می گیرم دیگه بابا ! نا سلامتی شش ساله دستمون تو جیب خودمونه ها !!!

آقا محسن با لبخند رو به خواهر زاده ی جوان و خوش تیپ و برازنده اش گفت :

-حتی اگه صد سالت هم بشه ، بازم برای پدر و مادرت بچه ای دایی جان ! به دل نگیر! پدر و مادر همیشه بهترین ها برای بچه شون می خوان . چه بهتر پولت هم پس انداز می شه .

بعد هم رو کرد به حمید آقا و گفت :

romangram.com | @romangram_com