#احساس_من_معلول_نیست_پارت_188


با اینکه می دونست خانواده ی سعید ازش ناراحتن ، اما خوشحال بود که تونست این قدم بزرگ رو برداره اونا رو به نوعی راضی کنه که دور از اون خونه ، خونه رهن کنن. با نصیحت های مهشید ، از خیلی از خواسته هاش گذشت و با سعید راه اومد . چون از فشار مالی سعید هم خیلی کم شده ، خیلی خوش اخلاقتر شده بود و انگار روابطوشون داشت وارد یه فاز جدید و نزدیکتر می شد . هیچ کدوم از مشکل پیروز و هنگامه خبر نداشتن و تو این مدتی اونا دوران سختی رو می گذروندن ،همگی مشغول تدارک مراسمات عروسی بودن .عروسی سه ماه دیگه بود و فریال مشغول خرید جهزیه و تجهیز خونه ای بود که قرار بود زندگیشون رو توش آغاز کنن.

هنگامه تو این یک ماه و نیم ،هشت کیلو وزن کم کرده بود . پیروز هم به شدت لاغر شده بود و موهای سرش و مژه هاش و ابرو هاش به طرز محسوس کم شده بود . صورت رنگ پردیه و زرد بود و ب وجود تلاش زیاد برای حفظ روحیه ، به خاطر به وجود اومدن ظاهر جدید ، افسرده و دپرس بود . هنگامه همه ی سعیش رو می کرد که مقاوم باشه و به پیروز هم روحیه بده . مدام قربون صدقه ی پیروز می رفت و با اینکه خودش خیلی به روحیه ی مثبت احتیاج داشت ، ولی مدام سعی می کرد فضای خونه رو شاد نگه داره !

قبل از اینکه پیروز شیمی درمانی رو شروع کنه ، مقداری از ا.س.پ....گرفته شده بود که بعد از لقاح در بانک مخصوص فریز بشه . اونم برای زمانی که ممکن بود هر دو ب.ی.ض......رو از دست بده با اینکه هنوز یکی سالم بود ولی دکترش احتیاط کرد و اینکار رو انجام داد .

با اینکه اعتقاد داشت خدا باید صلاح بدونه و بهشون بچه بده ، اما با روحیه ی داغون پیروز ، تنها فکری که مدام تو ذهنش رژه می رفت این بود که اگه باردار بشه ، پیروز ممکنه تلاش بیشتری برای بهبودی بکنه . صبح روزی که تصمیمش رو می خواست عملی کنه استخاره کرد . همین که خوب اومد ، عزمش رو جزم کرد که اینکارو انجام بده . طرفای ده صبح بود که وارد بیمارستان شد و یکراست رفت سراغ دکترش. دکترش صبحها تو بیمارستان ویزیت می کرد . منشی با دیدن هنگامه بلند شد و خیلی مودبانه با هنگامه سلام علیک کرد . می دونست که دکتر همیشه سفارش هنگامه رو می کنه که تو نوبت نگهش نداره . ده دقیقه ای که نشست ، منشی صداش کرد .

وارد اتاق معاینه شد. دکتر با دیدنش لبخندی زد و گفت :

-به به هنگامه خانوم ! چه عجب ؟

هنگامه لبخندی زد و نشست و گفت :

-مزاحم شدم که باهاتون یه مشورت بکنم !

دکتر دقیق و کامل به حرفهای اون گوش داد و دست آخر گفت :

-روش بدی نیست ولی احتمال موفقیت تو بهترین حالت بیست و شش درصده . اما حالا که می گی ممکنه روحیه ی ضعیف شوهرت رو در برابر سرطان تقویت کنه ، من مشکلی نمی بینم. سنگ مفت ، گنجیشک هم مفت . در ضمن روش خطرناکی هم نیست و حسی که ممکنه تجربه کنی در حد یه پاپ اسمیره . هزینه ی زیادی هم نداره !

هنگامه گفت :

-پس شما موافقین ؟

دکتر لبخندی زد و گفت :

-مشکلی نمی بینم عزیزم.

هنگامه با دلهره پرسید:

-کی اقدام می کنید ؟

دکتر نگاهی به دفترش انداخت و گفت :

-اول این آزمایشات رو باید انجام بدی ! همه چی اگه عادی باشه ، آخر این هفته می شه اقدام کرد. می تونید بیای؟

هنگامه سری تکون داد و گفت :

-دریافت جنین رو از بانک شما انجام می دین ؟

دکتر گفت :

-بله مشکلی نیست ! اینکار و می کنم . شما چند تا جنین داشتین؟

romangram.com | @romangram_com