#احساس_من_معلول_نیست_پارت_182


-منم خیلی دوست دارم شبیه هیولا بشی!

فریال مشتی به بازوی سعید زد و گفت :

-اونی که تو خیابونا زیاده ، هیولاست .

سعید عصبانی شد و گفت :

-ظرفیت شوخی نداری ؟ خودت رو با زنای .... مقایسه می کنی ؟ شوخی کردم فریال ! بفهم کی چیو می گی !

فریال هم صداشو بالا برد و گفت :

-اصلاً من با تو مهمونی نمی یام ! از وقتی نشستم ، یه ریز اُرد می دی . آخرش هم که نفهم شدم نه ؟

همونجا سعید زد رو ترمز و گفت :

-بفرما !!! منم با تو جایی نمی رم ! خیلی هم از اون شوهر عمه ات خوشم می یاد ! همش جوری به آدم نگاه می کنه انگار بزرگترته !

فریال در حالی که در ماشین رو باز می کرد گفت :

-آره بزرگترمه ! داداشمه ! به تو چه ؟

سریع پیاده شد و درماشین رو کوبید به هم و کنار اتوبان وایساد برای تاکسی. هر ماشینی که از کنارش رد می شد بوق می زد . خوب جای تعجب نداشت . سر و وضعش برای کنار اتوبان وایسادن اصلاً مناسب نبود .

سعید که یه کم جلو تر رفته بود ،از تو اینه می دید که ماشینا براش وایمیستن . دنده عقب اومد و جلوی پاش نگه داشت و گفت :

-بیا بالا ! تا نزدم همه ی این بی خانواده ها رو له نکردم !

فریال نازی به گردنش داد و گفت :

-نمی خوام! بعد از سه روز ، نامزدت رو دیدی به جای قربون صدقه هی تیکه بارم می کنی !

سعید دستی رو کشید و پیاده شد و اومد سمت دیگه ماشین و در ماشین رو باز کرد وگفت :

-بشین فریال ! بشین حرف بزنیم . اشتباه کردم خوبه ؟ من که قربون صدقه ات می رم تو نمی ذاری!

فریال که خودشم خیلی از این وضعیت راضی نبود ، همین اندازه منت کشی رو قبول کرد و با کرشمه نشست .

سعید هم سریع سوار شد و همین که حرکت کرد گفت :

-می دونی چیه فریال ؟ من دلم می خواد زودتر بریم سر خونه زندگیمون ! الان دو ساله نامزدیم ! من خسته ام ، کلافه ام ، بلاتکلیفم ! کلی مشکل دارم . دوست دارم به ارامش برسم . همینا باعث شده زود عصبانی بشم ! اینو بفهم فریال من سی و یک سالمه ! نیازام دارن منو خفه می کنن به خدا !

فریال در حالی که بیرون رو نگاه می کرد گفت :

romangram.com | @romangram_com