#احساس_من_معلول_نیست_پارت_152


کمی سکوت برقرار شد و پیروز به آرامی گفت:

-هنگامه ؟

هنگامه سرش رو بلند کرد ونگاهش کرد .

پیروز زل زد تو صورتش و گفت :

-می دونم زوده و تو یه هفته وقت خواستی ولی .... ولی می خوام بدونم چقدر می تونم امیدوار باشم ؟

هنگامه برای لحظاتی پیروز رو نگاه کرد . صورت مرتب و چشمای مشکیش جلب توجه می کرد . سرش رو انداخت پایین و گفت :

-باورت می شه هنوز خودمم نمی دونم ؟

پیروز نفس حبس شده اش رو بیرون فرستاد و گفت :

-بهم اعتماد نداری درسته ؟

هنگامه گفت :

-صحبت اعتماد به تو نیست . یعنی هستا ولی فقط این نیست ! من به خودم اعتماد ندارم ! من همیشه تنها بودم . دوست و آشنا زیاد دارم ولی تو خونه و فضای شخصی همیشه خودم بودم . الان شریک شدن این تنهایی با هرکسی برام یه نقطه ی تاریک و مبهمه ! اینکه چقدر می تونم همسر خوبی باشم یا نه و یا اینکه تا آخر عمر مجرد باشم یا ازدواج کنم بهتره و حتی اینکه دقیقاً چی از همسرم می خوام و اصلاً به چه دلیل دارم دوران تجردم رو ترک می کنم با وجود سن بالام ، هنوز به درستی برام روشن نیست !

بذار رک بهت بگم ! من نظرم در مورد شخص پیروز مهدی پور مثبته ! من با این آدم مشکلی ندارم . کلاً یه جور استرس ، یه جور ترس از آینده ی تحول بزرگی که تو زندگیم می خوام ایجاد کنم منو وادار می کنه وقت بخوام و بیشتر فکر کنم .

پیروز که ساکت ولی در عین حال با لبخند گوش می داد گفت :

-می گن ازدواج باید آرامش بیاره ! یعنی من که اینو می خوام . من اون دختر بچه ی دبیرستانی رو انتخاب کرده بودم که جوری که خودم می خوام بزرگش کنم تا باهاش به ارامش برسم . من از تلاطم بیزارم . شونزده ساعت تو روز کار کردن برام رمقی برای جدال نمی ذاره . تو شاید بی خبر باشی از آرامشی که ازت ساطع می شه . تو همه کارات حساب کتاب داره . همه کارات رو برنامه ست . مثل من ! به نظر من آدم منظم ، آرومتره . آدمی که هدف داره ، راحت تره و مدام این شاخه اون شاخه نمی شه ! تو پاکی و این یعنی آرامش ! می دونی چرا دوست داشتم همسرم تو خونه ی من بره دانشگاه ؟

هنگامه مشتاق و منتظر نگاهش کرد .

پیروز سر به زیر به خاطر افکارش ، گفت :

-چون دوست نداشتم فردای روز یه مردی همسرم رو همراه ببینه و باهاش سلام علیک کنه و برگرده تو روم بگه تو دانشگاه باهاش همکلاس بوده و دوستای اجتماعی خوبی برای هم بودن . این مسئله ارامش منو به هم می ریزه ! نه اینکه از ارتباط همسرم با مردا جلوگیری کنما نه ! دوست دارم همه چی رو باشه. ابهام آرامشم رو به هم می زنه . خودمم آدم رک و بی شیله پیله ای هستم . من از فضای تاریک خوشم نمی یاد چون چیزی نمی بینم ، استرس می گیرم و آرامشم به هم می خوره ! تو یه روز روشنی . تو اینه ای و همین منو آروم می کنه ! من به این دلایل انتخابت کردم . اصلاً هم ربطی به این نداره که دختر دایی محسنمی . همه چیز تو صاف و ساده ست . من یه امل خرخون بودم و هستم که محیط اطرافم خیلی کوچیکه ! خونه و زندگی رو دوست دارم و می تونم ساعتها برخلاف مردای دیگه تو خونه مشغول مطالعه ، اشپزی و تماشای تلوزیون باشم بدون اینکه دلم بخواد برم بیرون . در عین حال ممکنه یه مسافرتم رو برخلاف خیلی ها که دوست دارن به خونه برگردن ، فقط برای اینکه ارامش بیشتری به دست آوردم ، خیلی طولانی بکنم . من از معما بدم می یاد . ادم مرموزی هم نیستم . احساساتم خیلی آنی و و به قول پدرام و*ح*ش*یه ! اصلاً سیاست مدار خوبی نیستم ولی به خاطر اینکه تدریس زیاد کردم می تونم با کلمات خوب بازی کنم ! من برخلاف اولین و آخرین انتخاب اشتباهم که خیلی غیر منطقی و بچگانه بود ، تو رو کاملاً عاقلانه انتخاب کردم . اما اعتراف می کنم که این انتخاب عاقلانه ، صرفاً منطقی منطقی هم نیست و احساساتم هم توش دخیلیه . من ... من یه جور کشش قوی احساسی هم به سمتت دارم که سوای همه ی دلایلمه . اعتراف می کنم اوایلی که اینجا اومدم هیچ احساسی بهت نداشتم ولی... با شناخت خودت و روحیاتت ، خیلی بهت وابسته شدم .وقتهایی که از موسسه برمی گردم خونه .... واقعاً حضورت رو کم می یارم ! یادته مریض بودم و تو اومدی تو خونه ام ؟

هنگامه که کامل حواسش جمع حرفهای پیروز بود ، سری تکون داد .

پیروز ادامه داد :

-می دونی من چه حسی داشتم ؟ دلم می خواست خوب نشم و تو اونطور با محبت بهم برسی. من عطرت رو بعد ها تو اون خونه ی فسقلی کم می آوردم . دلم ذات الریه ی شدید می خواست که یه نسیم خنک مثل تو ، مدام تو هوای اطرافم حرکت کنه !

-من .... من واقعاً .... عمیقاً و منطقاً دوست دارم . شاید دوست داشتن منطقی برات یه جمله ی مسخره باشه . اما من معتقدم اگه آدم بدونه چرا یکی رو دوست داره ، این دوست داشتن رو با هیچ طوفان مخربی نمی شه نابودش کرد. من بدون اینکه همسرت باشم ، از وجودت آرامش می گیرم . از خونسردیت ، از سکوتت و از حرف زدنت ، از اعتقادات در مورد آدمها ، از اعتماد بنفست و حتی از هر سالادی که هر بار که می یام اینجا درست می کنی آرامش می گیرم . من پیدا کردم که چرا تو رو دوست دارم و حتی خود همین هم بهم ارامش می ده ! اینکه سردرگم نیستم و علت این کشش مهارنشدنی رو پیدا کردم ، خودش احساس امنیتی عجیب بهم می ده که من مثلش رو قبلاً تجربه نکردم .هنگامه خواهش می کنم منو از این حس خوب محروم نکن .

هنگامه که یه شنوده ی دقیق و خوب بود ، بعد از ابراز علاقه ی خاص ، عجیب و در عین حال فراموش نشدنی پیروز ، به خودش جرأت داد و نگاهش رو قفل کرد تو نگاه پیروز !

romangram.com | @romangram_com