#احساس_من_معلول_نیست_پارت_129


-آفرین دختر ! همینه ! قوی باش و بزن تو پوز منِ نامرد .

بعدش جدی شد و گفت :

-می خوام تو رو به عنوان کادو بهش بدم ! مهشید جونش واسه یکی یکدانه برادر زاده اش در می ره ! اگه ببینتت ، مطمئنم به من جواب رد نمی ده ! در حقم خواهری کن و به آدرسی که می گم بیا . حسابی هم شیک کن که مهشید با دیدنت کیف کنه !

فریال در حالی که لبخند تلخی رو لبش بود گفت :

-اولاً من همیشه شیکم . فقط چشم بصیرت می خواد دیدنم . در ضمن عمه ام هنوز بهتون جواب نداده ؟

نریمان گفت :

-چرا جواب مثبت داده ولی داره دقم می ده . من می خوام زود عقد کنیم خانم نازش زیاده . من یه پام لب گوره . اینطوری پیش بره ، ناکام از دنیا می رم .

فریال خندید و گفت :

-دکتر یکی به نعل می زنید یکی به میخ ؟

نریمان که هدف پشت جمله اش توسط فریال لو رفته بود خندید و گفت :

-عمرانی ها زرنگن دیگه !

فریال که روحیه اش بهتر شده بود ، بازم نفسی عمیق کشید و گفت :

-زمان و آدرسش رو بفرمایید . حتماً می یام . دلم واسه مهشید یه ذره شده .

*****

مانتوی کرمی روشن ، شال استخوانی ، کفشهای قهوه ای پاشنه بلند ، آرایش معمولی ، ازش یه خانم شیک ساخته بود . با مادر متعجبش خداحافظی کرد و در جواب پرسش کجای اون فقط گفت :

-بیرون !

رسید جلوی رستوران . ماشین نریمان رو شناخت . پس داخل بود . قرارشون یه تک زنگ بود . گوشیش رو در اورد و یه تک زد.

نریمان سریع اومد بیرون . با دیدنش لبخندی زد و گفت :

-ممنون که اومدی !

فریال به خودش قول داده بود نریمان رو به چشم شوهر مهشید نگاه کنه ! با نگاهی که سعی داشت از عشق خالی باشه ، نگاهش کرد و گفت :

-به خاطر مهشید هر کاری می کنم .

نریمان لبخندی زد و گفت :

romangram.com | @romangram_com