#احساس_من_معلول_نیست_پارت_109
-ما هردو مشکل داریم !... هردومون نمی تونیم بچه دار بشیم . من نمی تونستم با کسی غیر از این شرایط ازدواج کنم .
فریال فریاد زد :
-از من پرسیده بودین ؟
شاید منم قبول می کردم که قید بچه رو بزنم !
نریمان لبخندی زد و گفت :
-زندگی خاله بازی نیست . تو خیلی ازمن کوچیکتری . وقتی من پیرمرد بشم تو تازه اول جوونیته ! من نه شوهر مناسبی برات می شدم و نه تو زن دلخواه من ! قبول کن مشکلات این وسط زیاده ! ما خیلی باهم متفاوتیم . من جوونیمو کردم و دلم راحتی و اسایش می خواد . در حالی تو اول جوونیته
فریال عصبانی گفت :
-می دونی عمه ی من مبتلا به سادیسمه ؟ میدونی شوهر سابقش به این خاطر طلاقش داده ؟ هر چند من خیلی براش نارحتم و دوست نداشتم اونطوری اذیت بشه . ولی این چیزیه که واقعیت داره و شما هم باید بدونی .
نریمان انتظارش رو داشت . بنابراین خونسرد گفت :
-اینا همش حرفه ! اینا پرونده اییه که رضا برای طلاق آسون براش ساخته بود . دیدی که از مطب مشاور اومدیم بیرون . اون هیچیش نیست . پدر و پدر بزرگت به جای اینکه حامیش باشن ، اونو از خودشون روندن و میدون رو برای رضای نامرد خالی کردن . اونم تا می تونست مهشید رو آزار داد .
فریال ناباورانه چشم دوخت به دهن نریمان و گفت :
-واقعاً ؟ عمه مریض نیست ؟
نریمان گفت :
-قیافه ی من شبیه دیوانه هاست ؟
فریال که معنی حرف نریمان رو نمی فهمید با تعجب نگاش می کرد .
نریمان دوباره پرسید :
-من شکل احمق هام ؟
فریال اینبار سرش رو به نشونه ی نه به طرفین تکون داد و نریمان ادامه داد :
-من دیوانه نیستم دختر خانم که با زنی که سادیسم داره ازدواج کنم بعد از یه عمر مجری، هیچ دوست ندارم به جای ارامش با یه زن مشکل دار ازدواج کنم و دنیا رو به کامم تلخ کنم . می بینی برای ازدواج با تویی که مشکلی نداری کلی منطقی برخورد می کنم . چه برسه به یکی مثل مهشید . اگه اون واقعاً مریض بود من اینکارو می کردم ؟ معلومه که نه ! می دونم به من علاقه پیدا کردی ولی خواهش می کنم این علاقه رو به برادر و خواهری تغییر بده ! اگه سر سوزنی هم به عمه ات علاقه داری و احساس می کنی درحقش ظلم شده ، کمک کن به آ*غ*و*ش خانواده اش برگرده ! مهشید خیلی تنهاست . این حقش نیست.
فریال گریان گفت :
-پس من چی ؟ حق من این وسط چیه ؟
نریمان نگاهش رو به جلو داد و گفت :
romangram.com | @romangram_com