#احساس_من_معلول_نیست_پارت_105


-من ده سال بیشتره که تحت درمانم . دارو مصرف کردم و تا اون ته مه های این بیماری رفتم . ما کنار هم باعث کمرنگ شدن بیماریمون می شیم نه تشدیدش. بارها دکتر منو تشویق کرده بود که یه زن با شرایط عکس خودم ، پیدا کنم . نگران نباش من می دونم با کنار هم تکمیلی می شیم نه تشدید!

بعد از نیم ساعت ، منشی ازشون خواست که وارد مطب بشن . نریمان دستش رو حائل کرد و مهشید رو هدایت کرد که وارد مطب بشه !

دکتر وقتی نریمان رو دید پیش پاش بلند شد و با لبخند گفت :

-به به جناب زاهدیان ! خوش اومدین ! شما هم همینطور خانم .

مهشید و نریمان هر دو تشکر کردن و نشستن . دکتر عینکش رو از چشماش درآورد و تکیه داد به صندلیش و گفت :

-خوب نریمان جان چه خبر ؟ معرفی نمی کنی ؟

نریمان لبخندی زد و گفت :

-ایشون خانم مهندس مهشید زند هستن . من و ایشون تصمیم گرفتیم که با هم ازدواج کنیم . حالا هم خدمت رسیدیم که از شما یه تاییدیه بگیریم !

دکتر متفکر به نریمان و مهشید نگاه کرد و گفت :

-خانم زند در جریان مشکل تو هستن ؟

نریمان پرونده ی پزشکی مهشید رو گذاشت روی میز دکتر .

دکتر پوشه رو باز کرد و عینکش رو به چشمش زد و شروع کرد به مطالعه .ه*ر*زگاهی هم زیر چشمی مهشیدرو نگاه می کرد که اینکارش مهشید رو خیلی معذب می کرد .

ده دقیقه بعد که دکتر ، اجمالی پرونده رو خوند ، سرش رو بالا آورد و رو به مهشید گفت :

-اینطور که معلومه شما تا به حال دارویی مصرف نکردین درسته ؟

مهشید خجالت زده گفت :

-همینطوره . فقط تحت درمان مشاوره ای بودم .

دکتر گفت :

-نریمان هم داروشو پیش یه دکتر مصرف می کرد و من فقط مشاورش بودم . حالا هم دیگه دارو مصرف نمی کنه . می خوام از شما سوالاتی بپرسم خانم زند . دوست دارم بدون خجالت و بی کم و کاست بهشون جواب بدین . جوابای شما خیلی می تونه رو نظر قطعی من تاثیر داشته باشه .

-شما تو روابطتون با شوهر سابقتون ، تا حدی از این حس سادیسمی استفاده کردین که به اوج برسین ؟

مهشید سر به زیر گفت :

-نه! من همیشه وانمود می کردم که به اون مرحله رسیدم !

دکتر گفت :

romangram.com | @romangram_com