#احساس_اشتباهی_پارت_98
احساس میکردم پایین تنم از خودم نیست
شایسته پا رو پا انداخته بود
و ماک بزرگی توی دستش بود
از این مردم نفرت داشتم
هیچ حس خوبی نسبت بهش ندارم
دستم و به دیوار گرفتم
_میشه زنگ بزنین آژانس؟
دست برد تلفن و برداشت
شماره گرفت
نگاهی بهم انداخت
_کجا میری؟
آدرس خونه رو گفتم
از جاش بلند شد گفت:
_الانم دیر نیست 3 7
میتونی پزشک قانونی بری
شاید معلوم بشه با کی بودی دیشب
اما دور و بر من نمیپلکی فهمیدی؟
با نفرت نگاهش کردم
_متنفرم از امسال مردهایی مثل شما اون حروم زاده ای که با من این کار و
کرده
حتما تقاص کاراشو پس میده
با پشت دست اشکام و پاک کردم
و آروم به سمت در رفتم
از اون آپارتمان نحس بیرون زدم
هوای آزاد که به صورتم خورد درد تمام دنیا نشست روی قلبم
romangram.com | @romangram_com