#احساس_اشتباهی_پارت_90
یه آرایش تقریبا غلیظ انجام دادم
لباسام و پوشیدم
تا اونجا فقط مانتو شلوارم و در بیارم
ساعت هفت بود که نگین به گوشیم تک انداخت
43
کیفم و برداشتم
از اتاق بیرون اومدم
_مامان من رفتم
_به سلامت عزیزم
دیر نکنی
_چشم
از ساختمان بیرون اومدم
نگین پشت 206آلبالویی رنگش نشسته بود
سوار شدم
_سلام چطوری؟
_خوبم تو چطوری؟ 2 6
_توپ
نگاهی به لنز های آبیش و آرایش غلیظی که کرده بود انداختم
صدای آهنگ و بلند کرد
دوباره دلشوره افتاد تو دلم
آخه من که شناخت درستی از نگین ندارم چطور قبول کردم باهاش اومدم
کلافه نفسم و بیرون دادم
و با نگین شروع به صحبت کردم
نگین ماشین و کنار ساختمان بزرگی نگه داشت
هر دو پیاده شدیم
romangram.com | @romangram_com