#احساس_اشتباهی_پارت_89
نگین هنوز نیومده بود
شایسته پشت میز نشسته بود
با دیدنم نگاه خیره ای از بالا تا پایینم انداخت
از نگاهش یه جوری شدم
رفتم اتاق وسایلام و گذاشتم و رو پوش سفیدم و پوشیدم 2 4
نگینم اومد
با دیدنم لبخندی زد
_چی شد ساینا میای؟!
_آره
با مامان اینا صحبت کردم
_آفرین
مطمئن باش کلی خوش میگذره
به لبخندی اکتفا کردم
یه جور دلشوره داشتم
ظهر موقع رفتن رفتم سمت میز شایسته
سرش و بلند کرد
سوالی نگاهی بهم انداخت
_میشه بعد از ظهر نیام؟!
_ بله موردی نداره
از اینکه انقدر راحت قبول کرد برام تعجب آور بود
_ممنون
و از داروخونه زدم بیرون
نگین گفته یود هفت میاد دنبالم 2 5
بعد از خوردن ناهار یه دوش گرفتم
همه ی موهای بلندم رو لخت کردم
romangram.com | @romangram_com