#احساس_اشتباهی_پارت_86
برگشتم تو سالن گفتم:من میرم خونه
_عزیزم بودی کجا میری
_مرسی زن عمو یکم بخوابم خستم
دوباره میام
از هلنام خدافظی کنید
_بزار میگم بیاد
هول شدم
_نه نه نمیخواد 2 0
41
از خونه عمو اینا اومدم بیرون
رفتم سمت خونه خودمون
احساس میکردم هر لحظه امکان داره خفه بشم
بغض سنگینی روی گلومو فشار میداد
همین که وارد اتاق شدم زدم زیر گریه
تحملش برام سخت بود
هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر سخت باشه
کسی که دوست داری و با یکی دیگه ببینی
از بس گریه کرده بودم سر درد گرفتم
با صدای مامان تند خودمو به خواب زدم
_ساینا چقدر میخوابی دختر
عکس العملی نشود ندادم
با بسته شدن در چشم هام و باز کردم
و نگاهم و به سقف دوختم
بی حوصله از جام بلند شدم
از اتاق بیرون رفتم
romangram.com | @romangram_com