#احساس_اشتباهی_پارت_85

خندید
یکی زد توسرم
_بیشعور نزن منگول میشم
_رو دست مامانم میمونم آرزوی عروس کردنم به دلش میمونه
_ایش همینطوریشم منگول خدایی هستی ترشیده
_مثل تو نیستم که از هول همون روز اول بگم بله
_میکشمت ساینا
_نمیتونی
خیز برداشت طرفم که پریدم پشت زن عمو
_زن عمو این دختر خول و جلت جمع کن شوهرم کرد درست نشد نچ نچ
_هلنا اذیت نکن بچم رو
زبونی برای هلنا در آوردم که برام خط و نشون کشید
کنار مامان و هیوا نشستم و خریدای هلنارو نگاه کردم
همه چی عالی بود
خواستم از هلنا چیزی بپرسم که دیدم نیست 1 9
از جام بلند شدم
رفتم سمت اتاقش
در اتاقش نیمه باز بود
خواستم برم داخل که با دیدن رهام و هلنا سر جام ایستادم
با دیدن صحنه ی رو به روم لحظه ای نفسم حبس شد
و احساس کردم دست و پام سرد شدن
رهام چه زیبا و عاشقانه از هلنا لب میگرفت
قدمی به عقب برداشتم
دیگه نمیتونستم بمونم
هوای خونه برام سنگینی میکرد

romangram.com | @romangram_com